azad

ساخت وبلاگ


منطق ریاضی چی میگه؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟


میگه که
هر مسأله ای که دیدی


داره آسون
حل میشه


بدون راه حلت اشتباهه

.

نقشی که فلفل در تربیت بچه های ایرانی داشته

 کتاب تعلیمات اجتماعی نداشته

.

دختر خانومی که توی خونه تون موبایل آنتن نمیده میای توی بالکن حرف میزنی ؛

خواهشا دیگه با تاپ صورتی و شلوارک فسفری نیا ،

خب این کارگر افغانی از بالای داربست افتاد پایین خونش گردن تو بود ..!

تازه اون پس گردنی که من هم از مامانم خوردم هم تقصیر تو بود

بی عددددب !!!

.


از امروز باشگاهای بدنسازی شلوغ شده ...

همه خودشون دارن آماده میکنن برا مسابقات زیبایی اندام محرم!!!

:))


اونجا که قمیشی میگه :

هرگز نخواستم که تورو با کسی قسمت بکنم …


آدم فکر میکنه با ته دیگشه !!!

azad...
ما را در سایت azad دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fatemeh fatizecho بازدید : 108 تاريخ : سه شنبه 26 آذر 1392 ساعت: 12:45

عاشقانه

استاتوس های عاشقانه و جدید فیسبوک

کاش دنیا

 

یک بار هم که شده

 

بازیش را به ما می باخت

 

مگر چه لذتی دارد

 

این بردهای تکراری برایش؟!

 

 

******* استاتوس های عاشقانه*******

 

 

 

چشمان ِ تو

 

آیه هایی آسمانـی اند

 

که پیامبری سر به هوا

 

سالهاست گمشان کرده است …


azad...
ما را در سایت azad دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fatemeh fatizecho بازدید : 166 تاريخ : سه شنبه 26 آذر 1392 ساعت: 11:24

بخند بخند بخند هههههههههههههههههه

باید پشت بسته ی

ساقه طلایی بنویسن:


حتما همراه چای یا نوشیدنی مصرف شود.

احتمال خفگی وجود دارد!

 

والا  :ا




 ﺗﻮﯼ ﺁﺳﺎﻧﺴﻮﺭ ﻭﺍﺳﺎﺩﻩ ﺑﻮﺩﻡ ﯾﻪ ﺩﺧﺘﺮﯼ ﻫﻢ ﺳﻮﺍﺭ ﺷﺪ

 ﺍﻭﻝ ﺳﺎﮐﺖ ﺑﻮﺩ...

ﺑﻌﺪ ﮔﻔﺖ:ﭼﻄﻮﺭﯼ؟

ﮔﻔﺘﻢ: ﺍﻟﺤﻤﺪﻟﻠﻪ ....

ﯾﻪ ﻧﮕﺎﻫﯽ ﺑﻪ ﻣﻦ ﮐﺮﺩ ﻭ ﻫﻨﺪﺯﻓﺮﯼ ﺷﻮ ﺟﺎﺑﺠﺎ ﮐﺮﺩ !!!

ﻣﻌﻠﻮﻡ ﺷﺪ ﺩﺍﺭﻩ ﺑﺎ ﺗﻠﻔﻦ ﺣﺮﻑ ﻣﯽ ﺯﻧﻪ!

ﻫﯿﭽﯽ ﺩﯾﮕﻪ ﻣﻨﻢ ﺗﺴﺒﯿﺤﻢ ﺭﻭ ﺍﺯ ﺗﻮ ﺟﯿﺒﻢ ﺩﺭ ﺁﻭﺭﺩﻡ

 ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺩﺍﺩﻡ:

 ﺍﻟﺤﻤﺪﻟﻠﻪ ﺍﻟﺤﻤﺪﻟﻠﻪ ﺍﻟﺤﻤﺪﻟﻠﻪ ﺍﻟﺤﻤﺪﻟﻠﻪ ﺍﻟﺤﻤﺪﻟﻠﻪ




ﺻﻨﺪﻟﯽ ﻋﻘﺐ ﺗﺎﮐﺴﯽ ﻧﺸﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﻭ ﻫﻮﺍ ﻫﻢ ﺧﯿﻠﯽ ﮔﺮﻡ ﺑﻮﺩ...

ﺩﺧﺘﺮﻩ ﮐﻨﺎﺭﯾﻢ ﺑﺎ ﺍﺷﺎﺭﻩ ﺑﻬﻢ ﮔﻔﺖ :

ﺑﺒﺨﺸﯿﺪ ﻣﯿﺸﻪ ﺑﮑﺸﯿﺪ ﭘﺎﯾﯿﻦ؟ !

ﮔﻔﺘﻢ :ﻣﯿﺨﻮﺍﯼ ﺑﺨﻮﺭﯼ؟ !

 

ﮔﻔﺖ : کصافط ! ﻣﻨﻈﻮﺭﻡ ﺷﯿﺸﻪ ﺑﻮﺩ!

ﮔﻔﺘﻢ : بیشوعور ﻣﻨﻢ ﻣﻨﻈﻮﺭﻡ ﺑﺎﺩ ﺑﻮﺩ

 




خوبیه هوای سرد اینه که راحت با

هــــا کردن میشه صفحه گوشی رو تمیز کرد...

تابستون نمیشد...

 

باید تف مالیش میکردم :)




ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﺩﺧﺘﺮ باکره
.
.
.
.
.
ﺩﺧﺘﺮﮎ ﺣﺪﻭﺩ 19 ﺳﺎﻝ ﺳﻦ ﺩﺍﺷﺖ ...

ﭘﺪﺭ ﻭ ﻣﺎﺩﺭ ﺍﻭ ﻭﻗﺘﻲ ﮐﻪ ﺩﺧﺘﺮﮎ ﺑﭽﻪ ﺑﻮﺩ ﺩﺭ ساﻧﺤﻪ ﺗﺼﺎﺩﻑ ﺟﺎﻥ ﺑﺎﺧﺘﻪ ﺑﻮﺩﻧﺪ!

ﻭﺿﻊ ﻣﺎﻟﻲ ﺍﻭ ﺑﺴﻴﺎﺭ ﺯﺟﺮ ﺁﻭﺭ ﺑﻮﺩ …

ﺩﺧﺘﺮﮎ ﺑﺎﮐﺮﻩ ﻫﻤﻪ ﻱ ﺭﻭﺯ ﻫﺎ ﺭﺍ ﺑﻪ ﺳﺨﺘﻲ ﺳﭙﺮﻱ ﻣﻴﮑﺮﺩ.

ﺻﺒﺢ ﺑﺎ ﮐﺮﻩ

ﻇﻬﺮ ﺑﺎ ﮐﺮﻩ

ﺷﺐ ﺑﺎ ﮐﺮﻩ …
.
.
.

ﻭ به جز ﮐﺮﻩ ﭼﻴﺰﻱ ﺑﺮﺍﻱ ﺧﻮﺭﺩﻥ ﻧﺪﺍﺷﺖ !

ﺷﻣﺎ ﻫﻢ ﮐﻪ ﻓﻘﻂ ﺩﻧﺒﺎﻝ ﻣﻄﺎﻟﺐ ﺧﺎﮎ ﺑﺮ ﺳﺮﯼ |:

ﺑﺮﯾﺪ ﺍﺯ ﺧﺪﺍ ﺑﺘﺮﺳﯿﺪ

azad...
ما را در سایت azad دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fatemeh fatizecho بازدید : 153 تاريخ : سه شنبه 26 آذر 1392 ساعت: 11:15

 خیلی ناراحتم.......

ﺍﺯ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺧﺪﺍ ﺩﻭﺗﺎ ﭘﺸﺖ ﺩﺳﺖ ﺑﻬﻢ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﻣﺎ نمیتونم ﺑﮑﻮﺑﻤﺸﻮﻥ ﺗﻮ ﺩﻫﻦ ﺑﻌﻀﯿﺎ! :|
.
.
.
.
.
حتی اگه کسی بهت بدی کرد بازم هیچ وقت قلبش رو نشکون...!!

چون فقط یه قلب داره...!!

بزن دندوناشو بشکن که 32 تا داره لامصبو...!!
.
.
.
.
.
اگر دیدی دختری
بر درختی تکیه کرده

برو کمکش چون کیلیپسش تو شاخه ها گیر کرده

azad...
ما را در سایت azad دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fatemeh fatizecho بازدید : 118 تاريخ : سه شنبه 26 آذر 1392 ساعت: 17:22


زن

زن به شیطان گفت :

آیا آن مرد خیاط را می بینی ؟ میتوانی بروی وسوسه اش کنی که همسرش را طلاق دهد ؟
شیطان گفت :

آری و این کار بسیار آسان است
پس شیطان به سوی مرد خیاط رفت و به هر طریقی سعی می کرد او را وسوسه کند اما مرد خیاط همسرش را بسیار دوست داشت و اصلا به طلاق فکر هم نمی کرد
پس شیطان برگشت و به شکست خود در مقابل مرد خیاط اعتراف کرد
سپس زن گفت :

اکنون آنچه اتفاق می افتد ببین و تماشا کن
زن به طرف مرد خیاط رفت و به او گفت :
چند متری از این پارچه ی زیبا میخواهم پسرم میخواهد آن را به معشوقه اش هدیه دهد پس خیاط پارچه را به زن داد. سپس آن زن رفت به خانه مرد خیاط و در زد و زن خیاط در را باز کرد وآن زن به او گفت :

اگر ممکن است میخواهم وارد خانه تان شوم برای ادای نماز ، و زن خیاط گفت :

بفرمایید،خوش آمدید
و آن زن پس از آنکه نمازش تمام شد آن پارچه را پشت در اتاق گذاشت بدون آنکه زن خیاط متوجه شود و سپس از خانه خارج شد و هنگامی که مرد خیاط به خانه برگشت آن پارچه را دید و فورا داستان آن زن و معشوقه ی پسرش را به یاد آورد و همسرش را همان موقع طلاق داد
سپس شیطان گفت :

اکنون من به کید و مکر زنان اعتراف می کنم
و آن زن گفت :کمی صبر کن
نظرت چیست اگر مرد خیاط و همسرش را به همدیگر بازگردانم؟؟؟!!!
شیطان با تعجب گفت :

چگونه ؟؟؟
آن زن روز بعدش رفت پیش خیاط و به او گفت
همان پارچه ی زیبایی را که دیروز از شما خریدم یکی دیگر میخواهم برای اینکه دیروز رفتم به خانه ی یک زنی محترم برای ادای نمازو آن پارچه را آنجا فراموش کردم و خجالت کشیدم دوباره بروم و پارچه را از او بگیرم و اینجا مرد خیاط رفت و از همسرش عذرخواهی کرد و او را برگرداند به خانه اش.
و الان شیطان در بیمارستان روانی به سر میبرد!!

azad...
ما را در سایت azad دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fatemeh fatizecho بازدید : 360 تاريخ : سه شنبه 26 آذر 1392 ساعت: 11:12

ههههههههههههههههههه

ﻳﺎﺩﺵ ﺑﺨﻴﺮ ﻗﺪﻳﻤﺎ ﺷﺐ ﮐﻪ ﻣﻴﺸﺪ ﻣﻴﺨﻮﺍﺑﻴﺪﻳﻢ....
.
.
.
دختر خانومی که برنز میکنی در حد ته دیگ خواهش میکنم ساپورت قرمز پات نکن شبیه انبر دست میشی به خدا =)))))))))
.
.
.
دیدین صبحا که بیدار میشین بعدش یه لحظه دوباره میخوابین، بیدار که میشی میبینی ۳۰دقیقه گذشته...؟؟؟
حالا تابلوئه که ۲دقیقه بیشتر نخوابیدیا! فکر میکنن ما خریم...!!!
والا..
.
.
.
عمیقا شرمنده دزدی خواهم بود که روزی کیف مرا بزند!
.
.
.
فکر کن امریکا حمله کنه جنگ شه بعدما بخواییم با این پسرای این دوره بریم جنگ
علیشمس :بده اون کلاشینکوفو دست علیشمس کپلیه موفکلی..
یاس :من کسی نیستم با این تیرا دردم بیگره ولی این زخماروکی میخواد گردن بگیره؟
ساسی مانکن :نارنجکا کجا ان دنبال دامن کوتاهن؟

azad...
ما را در سایت azad دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : fatemeh fatizecho بازدید : 222 تاريخ : سه شنبه 26 آذر 1392 ساعت: 11:11